************************************** میبرم لذت من از آب و هوای روستاکوه و دشت و چشمه و بانگ ونوای روستا صبحدم بیدار میگردم من از بانگ خروس تا کنم رو سوی درگاه خدای روستا میبرم لذت من از آواز چوپانش ولی لذتی بس بیشتر از کدخدای روستا گله می آید ز دشت و کوچه ها پر می شود از صدای بع بع بزغاله های روستا گاو با گوساله و بزغاله و مرغ و خروس پرسه هر یک میزنند در لابلای روستا کربلایی اصغر و مش قاسم و حاجی رجب پیر مردان غیور و باصفای روستا دخترانش شال می بندند دور سر که هست در میانش مهره ای از کهربای روستا در اتاقی گرم گرد کرسی و مادر بزرگ قصه میگوید برای بچه های روستا میرسد درصبح باران عطر و بوی کاهگ,شعری,زیبا,مورد,روستا ...ادامه مطلب